داستان…

·

2 min read

حقیقتش آتش این عشق به کتاب خواندن هر چند دیگر داشت به دست فراموشی سپرده می‌شد‌، به لطف خدا بیامرز گوگل ریدر و اسطوره‌هایش‌، در چند سال اخیر خاموش نشد و فعلا سر جایش است‌. اما چه کنیم که برای شخصی مثل من که گاها هشتش با نهش قاطی می‌شود تا همین هزینهٔ ماهی یک بار اینترنتش را جور کند‌، تحقق همهٔ فانتزی‌های دوران کودکی‌، حتی اگر مجموعشان یکی دو تا باشد‌، کم کم به آرزو تبدیل می‌شود‌. خصوصا که آدم بد‌های دنیا از بین سه میلیارد و خرده‌ای جمعیت روی زمین‌، چشمشان را به پشت سفید هفتاد و اندی ایرانی دوخته‌اند و قیمت‌هایشان را دم به دم بالا می‌برند ;-)

این مقدمهٔ بی‌نمک بلند را گفتم تا به این‌جا برسم که خوشبختانه جدای از اینترنت بی‌مزه‌مان که شده میدان ارابه کشی یک سری فرماندهٔ در حسرت جنگ مانده و باقی عرصه‌های قلم و هنر و سخن‌مان هم شده ضمیمهٔ دستمالی رهبران آن فرماندهان ذکر شده‌، گاها آدم چیز‌هایی می‌بیند که جدا امیدوار کننده است‌.

![عکس روی جلد نسخهٔ آبان ماه مجلهٔ داستان](http://dl.dropbox.com/u/25017694/Blog-photos/dastanmag.jpg "عکس روی جلد نسخهٔ آبان ماه مجلهٔ داستان") عکس روی جلد نسخهٔ آبان ماه مجلهٔ داستان

چند ماه پیش (دقیقا تیر ماه) بود که سر گذرم از یک مطبوعاتی‌، چشمم به مجله‌ای خوشدست و جمع و جور به اسم «‌داستان‌»[+](dastanmag.blogfa.com "وبلاگ مجلهٔ داستان روی بلاگفا") افتاد که به بهانهٔ هدیه برای خواهرم یک نسخه‌اش را خریدم‌. مجله زیر مجموعهٔ مجلات همشهری است.

خط اصلی حرف‌هایش را داستان‌، کتاب و نویسنده‌ها تشکیل می‌دهند‌. داستان‌هایی هر چند کوچک ولی جدا خواندنی‌. کتاب‌هایی که گاها آرزوی پیدا کردن یک نسخه‌شان به دلت می‌ماند‌. نویسنده‌هایی که بعضا با تمام آماتور بوندنشان‌، آن‌قدر شیرین و دوست داشتنی می‌نویسند که هرگز دوست نداری به ته نوشته‌شان برسی‌.

از طرفی دیگر طراحی صفحات مجله‌، کیفیت چاپش‌ و حتی عکس‌های خوشگلی که آن‌قدر زیبا بین متن‌ها جا ساز شده‌اند که آدم را یاد موزه می‌اندازند‌، می‌تواند عطش تهیهٔ آخرین نسخهٔ این مجله را برای منی که همچون فانتزی بلند بالایی منباب کتاب و کتاب‌خوانی دارم‌، چندین و چند برابر کند‌.

مخلص کلام این که حیفم آمد همچین مجله‌ای را بخوانم و تجربهٔ شیرین خواندنش را با شما در میان نگذارم‌.

*: قصهٔ آن جام کمی طول و دراز است‌. خلاصه‌اش این که یکی دوست دارد با سیگار کتاب بخواند‌. یکی با ماگ قهوه‌. یکی هم با جام آب انگور گندیده ;-)