شاهین‌، سربازی‌، وبلاگ

Aug 26, 2013·

3 min read

سربازی

سه ماهی می‌شود که ننوشته‌ام. رفته‌ام اجباری یا به قول این ملت جان بر کف میهن‌، سربازی! آخر یکی نیست بگوید گوساله‌، شاهین کجا دلش می‌خواهد سرش را به این راحتی از دست بدهد و اسمش بشود سرباز؟ همان عبارت اجباری قدیمی‌ها خیلی بهتر حق مطلب را در موردش عدا می‌کند‌، به زور برده‌اندش (-;

لپ مطلب آن که‌، نمی‌توانستم آن‌طور که باید و شاید وقتم را بگذارم پای وبلاگ و برایش بنویسم. راستش خیلی دلم می‌خواهد بنویسم‌، نه برای این که خوانده می‌شود (کسی هم اصلا پیدا می‌شود شاهینیسم بخواند؟)، نه! برای این که چیزی یاد بگیرم، برای این که یادم بماند‌، برای این که پشت این نقاب گم نشوم.

نه این که فکر کنید حتما حرفی برای گفتن ندارد که بنویسد و این حرف‌ها ها‌، نه‌، از این خبر‌ها نیست! مشکل بی‌خوابی است‌، مشکل خستگی است و این اواخر گشنگی! خدا را شکر این مورد آخر به خیر از سرمان گذشت. به حول قوهٔ الهی موفق شدم از ۳۰ روزه‌، ۲۹ تایش را بخورم‌، آن یکی هم سحری خواب ماندخ D:

حتما با خود فکر می‌کنید از بس در حال جنگ و رژه و این حرف‌ها هستم‌، این‌قدر خسته می‌شوم… خوب راستش‌، کار که می‌کنم‌، خیلی هم می‌کنم‌، ولی خوب بخش اصلی‌اش نامه‌نگاری و تایپ و این حرف‌هاست که جز این ویندوز XP و مایکروسافت آفیس که الان هم دارم این مطلب را تویش می‌نویسم چیز خسته کننده دیگری در موردش وجود ندارد.

خسته کننده‌، آدم‌های نادان‌، پر ادعا‌، بی‌سواد و فضایی است که ساخته‌اند. فرسایش اعصاب اولین یادگار سربازیس که به سراغ آدم می‌آید. از آن طرف هم وقتی شب به خانه بر می‌گردم‌، این اینترنت کند و داغانم بیشتر روی اعصاب می‌رود. نتیجه‌اش هم که معلوم است. از زور افسردگی هی خوابت می‌آید. بعد هم چون غم تکرار مکررات فردا صبح را در دل داری‌، این خواب نمی‌خواهد رهایت کند و همین‌طور سنگین‌تر می‌شوی. تازه اگر هم بتوانی از این‌ها فرار کنی‌، درد عضلانی نقشی که دیروز داشته‌ای (حمال) به قدر کافی داغانت می‌کند. نمی‌دانم می‌دانید رسته چیست یا نه‌! نمی‌دانم می‌دانید که این‌ها رویشان نمی‌شود رستهٔ سرباز را رسمی کنند یا نه‌! چون این‌جایی که من خدمت می‌کنم‌، سرباز اگر درجه‌اش سرهنگ هم باشد‌، نه احترام دارد‌، نه می‌تواند استراحت کند. رسته‌اش همان حمال تمامی است ;-)

این است که می‌خواهم به این‌جا پناه بیاورم. هیچ برنامه‌ای هم ندارم! نمی‌دانم اصلا می‌شود یا نه‌، ولی خوب هفته‌ای دو سه بار نوشتن و لابلایش این دل را خالی کردن‌، فکر کنم خوب بتواند کمک کند.

البته این را هم بگویم که این چند وقته چیز‌هایی هم یاد گرفته‌ام. احتمالا همین‌ها می‌شود موضوع بحث‌های پیش روی وبلاگم. کتاب‌های خوبی هم خوانده‌ام. خیلی دوست دارم در موردشان حرف بزنم. امیدوارم تا سر رسیدن موعد نوشتن مطلب‌شان حس نوشتن در موردشان نپرد که آن موقع مجبورم نوشتن در موردشان را تا مرور دوبارهٔ کتاب‌ها عقب بیاندازم.

وبلاگستان فارسی

راستش نمی‌دانم حواستان هست یا نه‌، وبلاگستان فارسی همین‌طور دارد رمغش را از دست می‌دهد‌ها. اگر گیک هستید‌، کتاب می‌خوانید‌، عاشق موسیقی هستید‌، چه می‌دانم‌، هر هنری دارید و علاقه به شریک شدن لذتش هم درون‌تان وجود دارد‌، وبلاگ ارزان ساختن این روز‌ها کاری ندارد. اگر هم ندارید در وبلاگ‌های گروهی خوب مطلب‌تان را منتشر کنید. لینوکس‌ریویو با آن همه فعالیت‌، الان یک سالی است که یخ زده (مطلب‌های ماهی یک بارش را هم خر پف خواب زمستانی‌اش حساب کنید.) اگر همت نوشتن برایش را دارید مطمئن باشید مسعود آموزگار با علاقه مطلب‌تان را منتشر می‌کند.

دامنه

در آخر هم این که Shahinism.com تعطیل شده است. سرباز جماعت فقیر است و به لطف متخصصین امر کشور‌داری در دنیا فقیرتر به نظر می‌رسد. این است که فعلا Shahinism.github.io آدرس وبلاگ است.