چینش (لایوت) Workman و داستان مهاجرتم

·

6 min read

این شد که در طراحی QWERTY سعی شد که پایه‌های حروف پر استفاده دور‌تر از هم قرار گیرند و در نتیجه‌، کلید‌های مربوطه‌شان به دلیل محدودیت سخت‌افزاری باید دور‌تر از هم قرار می‌گرفت. در نتیجه چینشی به وجود آمد که بیش از صد سال مورد استفاده قرار گرفت و تقریبا به یک استاندارد تبدیل شد. استانداردی که هیچ توجهی به نیاز‌های جدید کاربرانش نمی‌کند.

در قرن ۲۱‌، دیگر این چینش در ابزاری محدود به سخت‌افزار مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. در عوض حالا می‌توان چینشی طراحی کرد که بیشتر به نیاز کاربر بیاید. چینشی که در آن کاربر مجبور به جابجایی زیاد انگشتانش نباشد. این جابجایی‌ها شاید به نظر کوچک بیایند‌، ولی در تایپ‌های طولانی مدت شما با همین قدم‌های کوچک‌، کیلو‌متر‌ها مسافت را طی کرده‌اید! باور نمی‌کنید؟ کافیست فاصلهٔ بین هر دو دکمهٔ کنار هم کیبورد را چیزی در حدود ۲ سانتی‌متر فرض کنیم. آن وقت برای تایپ همین پاراگراف حاضر‌، تا الان من حداقل ۹۵۰ سانتی‌متر (۴۷۵ کاراکتر) و آن هم تنها در صورتی که تمام کاراکتر‌هایم در کنار هم باشند (در کنار هشت انگشت تایپم) مصافت طی کرده‌ام! (این حداقل خیلی خیلی ایده‌آل است و فکر نمی‌کنم هرگز اتفاق بیافتد، حداقل در چینش فارسی‌! ولی فکر کنم مثال مناسبی برای نشان دادن عمق موضوع است.)

از قرار این موضوع تا 1930 و انتشار چینش Dvorak چندان جدی گرفته نشد. چینشی که تنها سعی می‌کرد‌، قابل قبول‌تر از QWERTY باشد. تغییراتش نسبت به آن زیاد نبودند‌، ولی نتیجهٔ کاربر پسند‌تری داشتند. اما به نظرم‌، پرجرات‌ترین تغییر در این چینش سنتی‌، توسط [Colemak](colemak.com "Colemak official") ایجاد شد! 2006! ۷۶ سال طول کشید تا این نیاز عمیقا درک شود! البته بودند چینش‌هایی که سعی در بهبود QWERTY داشته باشند‌، اما Colemak متفاوت بود. چینشی که در آن سعی شد‌، پر استفاده‌ترین کاراکتر‌ها‌، در ردیف وسطی قرار گیرند (ردیفی که در روش تایپ استاندارد‌، انگشتان باید روی آن‌ها قرار گیرند و در اصطلاح به آن‌ها Home row می‌گویند). نتیجهٔ کار فوق‌العاده بهتر شده بود. جادی عزیز‌، خیلی وقت پیش در مورد Colemak و بهبود‌هایش نسبت به [QWERTY نوشت](jadi.net/2009/02/%d8%b5%d9%81%d8%ad%d9%87-%.. "کولمک در وبلاگ جادی") که پیشنهاد می‌کنم بخوانید.

و اما [Workman](workmanlayout.com/blog "Workman official")! در حقیقت چینش مورد بحث ما‌، سعی کرده نسخهٔ بهبود یافتهٔ Colemak باشد. خیلی از ایده‌ها را از آن به ارث برده و شباهت خیلی خیلی کمتری نسبت به QWERTY دارد. طراح Workman‌، این‌طور فکر می‌کرد که همیشه استفاده از Home row بهترین جا برای قرار گرفتن حروف نیست. مثلا نکته این‌جا بود که حرکت طبیعی انگشتان‌، کلید I در صفحه‌کلید QWERTY را‌، راحت‌تر از H تایپ می‌کنند (انگشتان به بالا یا پایین‌، راحت‌تر حرکت می‌کنند تا به چپ و راست!). این بود که نقشه‌ای به صورت زیر طراحی کرد که میزان راحتی دسترسی نسبت به کلید‌ها را در آن نمره دهی کرده بود:

امتیاز‌دهی به کلید‌های کیبورد بر اساس میزان راحتی در دسترسی امتیاز‌دهی به کلید‌های کیبورد بر اساس میزان راحتی در دسترسی

پس ار آن تنها کافی بود که کاراکتر‌ها را نسبت به میزان استفاده‌اش در این خانه‌ها جا دهد. نتیجهٔ کار و امتیاز‌های کسب شده در مقایسه با دیگر چینش‌ها چشم‌گیر بود! مثلا در این‌جا میزان استفاده از دو ستون وسط در چند لایوت مختلف را می‌بینیم (ستون‌هایی که نیاز به حرکت انگشتان به چپ و راست دارند که باعث کشش عضلانی انگشتان می‌شود):

  • QWERTY: 22%
  • Dvorak: 14%
  • Colemak: 12%
  • Workman: 6%

یا مثالی نزدیک‌تر به نیاز‌مان. میزان جابجایی انگشت‌ها:

نتیجهٔ تست تایپ در چهار چینش مختلف نتیجهٔ تست تایپ در چهار چینش مختلف

در این مثال تایپ کتاب [Don Quixote](en.wikipedia.org/wiki/Don_Quixote "Don Quixote on wikipedia") با لایوت‌های مختلف شبیه سازی شده. همان‌طور که می‌بینید Colemak مصافت کمتری نسبت به QWERTY و Dvorak را طی کرده. اما Workman از آن‌ هم کمتر است. ۶۹۶ متر! شاید فکر کنید که این خیلی کم به نظر می‌آید. ولی بیایید به روش قبلی‌مان حسابش کنیم. ۶۹۶ متر = ۶۹۶۰۰ سانتی‌متر = ۳۴۰۰۰ دکمه (با احتساب فاصلهٔ تقریبا ۲ سانتی‌متری بین هر دو دکمهٔ کنار هم). یعنی با Workman سی و چهار هزار دکمهٔ کمتر فشار داده شده.

البته بهبود این چینش به Workman ختم نمی‌شود. چینش‌های دیگری هم هستند که خرده‌هایی به این لایوت گرفته‌اند و سعی می‌کنند به روش خود آن را بهبود ببخشند. خوبی این همه چینش جدید این است که می‌توان با دست باز‌تری انتخاب کرد و نتیجهٔ مطلوب‌تری گرفت. همین‌جا هم بگویم که اصلا تایید نمی‌کنم که Workman بهترین چینش ممکن است‌! این چینش اولین و آخرین چینش انتخابی من برای مهاجرت است!

قضیهٔ مهاجرت من به Workman

دو سال و خرده‌ای پیش بود که بعد از هشت نه سال کاربر کامپیوتر بودن‌، تصمیم گرفتم که تایپ استاندارد را یاد بگیرم و هی در هنگام تایپ به دستانم نگاه نکنم (می‌دانم خیلی دیر بود). حقیقتش برایم خیلی سخت بود. حتی چند باری قبلا تلاش کرده بودم و دلزده رهایش کرده بودم. مشکل این‌جا بود که بیش از حد سعی می‌کردم به حافظه تکیه کنم. این بود که بعد از یک استراحت چند هفته‌ای‌، دوباره شروع می‌کردم و نتیجهٔ بهتری می‌گرفتم. تا این که خلاصه به سرعت تایپ معقولی رسیدم.

سوئیچ به فارسی فوق‌العاده آسان‌تر بود. تنها کافی بود که یاد بگیرم جای کدام حرف انگلیسی‌، چه تایپ کنم. بعد از معرفی Colemak توسط جادی هم سعی کردم که آن را بچشم‌، ولی به دلم ننشست. شاید به خاطر این که آن موقع با QWERTY هم آشنا نبودم. ولی نه‌، من Workman را هم تنها به خاطر تنوعش انتخاب کردم!

این یعنی این که اصلا فکر نکنید که این اطلاعاتی که در بالا نوشتم‌‌، دلیل مهاجرتم به Workman بوده باشد. این چینش هر چقدر هم خوب باشد‌، بسیاری از برنامه‌های وابسته به کیبوردم را مثل [i3](shahinism.com/blog/1391/04/15/%d8%aa%d8%ac%.. "تجربهٔ کار با i3 یک رقیب قدر‌!"), [pentadactyl](shahinism.com/blog/1391/01/05/%da%a9%d9%86%.. "کنترل کامل فایرفاکس با کیبورد (Pentadactyl, Vimperator, Firemacs)") و از همه مهم‌تر [Emacs](shahinism.com/blog/1391/04/23/%da%86%da%af%.. "چگونه ایمکس‌مان را تربیت کنیم (قسمت اول)") را تحت تاثیر قرار می‌دهد! تغییر کلید‌های یک مرحله‌ای را می‌شود تحمل کرد‌، ولی با تغییر به Workman یک دستور سادهٔ ایمکس مثل C-x C-f به کابوس تبدیل می‌شود! (به زودی این مشکل را هم در ایمکس حل خواهیم کرد!)

ولی حدودا بیست روز پیش و فقط و فقط‌، برای ایجاد تنوع تصمیم به تغییر چینش کیبورد گرفتم. بعد از یک جستجوی چند ساعته هم تصمیم نهایی‌ام شد Workman. قبل از آن هم یک تست از سرعت تایپ QWERTYام گرفتم محض یادگاری که نتیجه‌اش شد ۲۰۴ کاراکتر در دقیقه و با درستی ۹۹.۳ درصد! و انتقال شروع شد!

یک کابوس به تمام معنا! مشکل را تازه درک کرده بودم. در هنگام تایپ اصلا به حافظه به آن معنی که می‌شناختم نیازی نبود. نیاز اصلی حافظهٔ عضلانی است. و QWERTY خیلی محکم در این حافظه ثبت شده بود. تا موقعی که شش دانگ حواسم جمع تایپ کردن بود مشکلی نبود. ولی تا بیخیال حافظه‌ام می‌شدم‌، انگشتانم به QWERTY سوئیچ می‌کردند. جدال با این حافظه سخت بود. شاید بخندید‌، ولی دو سه روز اول‌، سردرد شدیدی گرفتم! از آن مهم‌تر این که به صورت ناخودآگاه نکته بین‌تر شده بودم. این است که نتیجه گرفتم تغییر عادات‌، خیلی خیلی به درد بخور است!

خلاصهٔ کلام‌، بعد از ۲۰ روز‌، الان دیگر نمی‌توانم به QWERTY تایپ کنم! کاملا پاک شده. ولی چه باک‌، هر وقت به Workman دسترسی نداشتم‌، به دستانم نگاه می‌کنم و تایپ می‌کنم D:. جالبی‌اش این‌جاست که خطای تایپ فارسی‌ام هم زیاد شده بود. یادتان هست که گفته بودم که برای تایپ فارسی کاراکتر‌ها را با همتایان انگلیسی‌شان لینک کرده بودم؟ فکر کنم مشکل از همان‌جا آب می‌خورد.

ولی الان نتیجه به نظرم قابل قبول شده! سرعت تایپم به ۲۲۶ کاراکتر در دقیقه رسیده! این در حالی است که درستی کاراکتر‌ها به ۹۴ درصد نزول پیدا کرده. یک حساب سرسری یعنی این که اگر میزان درستی کاراکتر‌ها بهبود ببخشم‌، نتیجهٔ سرعت تایپ از این هم بیشتر خواهد بود که به نظرم خیلی جذاب است.